برق عشق
چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : kltd and m3
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست ژتونی دارم خرده عقلی سر سوزن شوقی اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است گاه گاهی می نویسم تكلیف می سپارم به شما تا به یك نمره ناقابل بیست كه در آن زندانیست دلتان زنده شود چه خیالی چه خیالی می دانم گپ زدن بیهوده است خوب می دانم دانشم بیهوده است اهل دانشگاهم قبله ام آموزش جانمازم جزوه مشق از پنجره ها می گیرم همه ذرات وجودم متبلور شده است درسهایم را وقتی می خوانم كه خروس می كشد خمیازه مرغ و ماهی خواب است خوب یادم هست مدرسه باغ آزادی بود درس بی كرنش می خواندیم نمره بی خواهش می آوردیم من در این دانشگاه در سراشیب كسالت هستم خوب می دانم استاد كی كوئیز می گیرد برگه حذف كجاست سایت و رایانه آن مال من است تریا، نقلیه و دانشكده از آن من است ما بدانیم اگر سلف نباشد همگی می میریم و اگر حذف نباشد همگی مشروطیم نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود كار ما نیست شناسایی مسئول غذا كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ پی اصلاح خطاها برویم اهل دانشگاهم رشته ام علافیست جیبهایم خالی ست پدری دارم حسرتش یك شب خواب! دوستانی همه از دم ناباب و خدایی كه مرا كرده جواب. اهل دانشگاهم قبلهام استاد است جانمازم نمره! خوب میفهمم سهم آینده من بیكاریست من نمیدانم كه چرا میگویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیكار وچرا در وسط سفره ما مدرك نیست! چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید باید از آدم دانا ترسید! باید از قیمت دانش نالید! وبه آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم من به گور پدر علم و هنر خندیدم! كار ما نیست شناسایی هردمبیلی! كار ما نیست جواب غلطی تحمیلی! كار ما شاید این است كه مدرك در دست فرم بیگاری هر شركت بیپیكر را پر بكنیم نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب
پيوندها
|
|||
![]() |